محسن جونمحسن جون، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

روزگار محسن

کلی حرف نگفته و از یاد رفته

1396/7/30 9:10
نویسنده : مامانش
208 بازدید
اشتراک گذاری
چه زود دیر می شود! در باز شد ... برپا! ... برجا! درس اول: بابا آب داد، ما سیراب شدیم. بابا نان داد، ما سیر شدیم... اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان... و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند... کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم و در زندگی گم شدیم. همه زیبایی ها رنگ باخت ...! و در زمانه ای که زمین در حال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد! نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته... دیگر باران با ترانه نمی بارد! و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم، زرد شدیم، پژمردیم... و خشک زار زندگیمان تشنه آب شد... و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می‌کنیم جز ردپایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح، طنین صدایی نیست ...! و امروز چقدر دلتنگ آن روزهاییم و هرگز نفهمیدیم چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم؟


برای دسترسی به این مطلب و نظرات آن، کلمه عبور اختصاصی را وارد کنید